بسم الله الرحمن‌الرحیم

 


#مسیرعشق    1

صبح باصدای گوشی ازخواب بیدار شدم.
هرچند دوست نداشتم تخت گرم رو رها کنم.اما مگه میشد از دست بهار اسوده خوابید.

بیخیال خوابیدن شدم و با یک کش و قوس به خودم بالاخره از تخت اومدم پایین،تخت رومرتب کردم و به سمت دستشویی خواستم برم که هوای بیرون نظرموجلب کرد.

برگشتم پنجره رو باز کردم.نم نم بارون کوچه روخیس کرده بود.عمیق نفس کشیدم .بوی نم بارون رو خیلی دوست داشتم.نسیم خنکی صورتمو نوازش کرد.هوشیارتراز قبل ومصمم ترازقبل شدم که به بیرون برم.پنجره روبستم وخواستم برم بیرون از اتاق که تلفنم زنگ خورد.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین جستجو ها